پسر همسایه واحد کناری ساز می زنه. نمی دونم چه سازی فقط گاهی صداش میاد. بی حوصله با گل پسر دراز کشیده بودیم که باز صدای سازش بلند شد. آهنگ گل گلدون منو می زد. منم که عاشق این آهنگه! شروع کردم به خوندن. اون از اون طرف می زد من از این طرف می خوندم گل پسر هم ذوق زده دست میزد! خانوادگی سرخوشیم ما!

همسایه های واحد روبرویی کلا آدمای باحالین. یه جورایی لطیفن! دو تا پسر دارن هم سن و سالای من و شازده. بعد این قدر همه شون با هم مهربونن. یه دفعه پسره داشت می رفت بیرون وقتی می خواست خداحافظی کنه گفت:" مامان دوسِت دارم!" مامانه گفت:"منم همین طور عزیزم!" من دلم غنج رفت ها! دلم خواست وقتی گل پسر بزرگ شد همین جوری باهام خداحافظی کنه!!!

اما قبل از این ها یه همسایه هایی داشتیم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه. یه زن وشوهر بودن با دو تا دختر نوجوون. یا دخترا با هم دعوا می کردن و صدای جیغشون کل ساختمون رو بر می داشت یا دختر بزرگه تلفنی با دوست پسرش دعوا می کرد و صدای گریه و جیغش گوشمون رو کر می کرد یا زن و شوهره می زدن به تیپ و تاپ هم و جلوی دختراشون حرفایی به هم می زدن که من واقعا تنم یخ می کرد یا دخترا سر مادره جیغ و داد می کردن... یعنی بساطی بودها! روزی که اومدن برای خداحافظی کلی خوشحال شدم!

در هر حال در عالم آپارتمان نشینی این خیلی مهمه که همسایه های واحد کناری چه جور آدمایی باشن.چون همگی مستحضرید دیوارهایی که بین آپارتمان های کنونی کشیده می شه ظاهرا دیواره ولی در واقع پرده ای بیش نیست و کل صداها و جریانات خونه رو راحت به واحد بغلی انتقال می ده و همسایه های دو واحد مجاور یه جورایی با هم زندگی مشترک دارن!


بعدا نوشت: در باب آپارتمان نشینی و همسایه داری این پست بابک اسحاقی خیلی جالبه.